کد خبر : 116458
تاریخ انتشار : سه‌شنبه 2 آذر 1400 - 16:44

اصفهان؛ کمی تاریخ بین اتوبان!

اصفهان؛ کمی تاریخ بین اتوبان!

ایسنا/اصفهان برای گفتن از اصفهان، در روز اصفهان، می‌شود سراغ سفرنامه‌ها رفت، زیباترین جملات سیاحان جهان‌دیده را دربارۀ این شهر بیرون کشید و با آن به خودی و بیگانه فخر فروخت. می‌شود مقالۀ «گذاری دیگر به اصفهان»، نوشتۀ محمد اسلامی ندوشن را بارها و بارها خواند، چشم‌ها را بست و با این جمله‌ها، شوق زیستن در

اصفهان؛ کمی تاریخ بین اتوبان!

ایسنا/اصفهان برای گفتن از اصفهان، در روز اصفهان، می‌شود سراغ سفرنامه‌ها رفت، زیباترین جملات سیاحان جهان‌دیده را دربارۀ این شهر بیرون کشید و با آن به خودی و بیگانه فخر فروخت.

می‌شود مقالۀ «گذاری دیگر به اصفهان»، نوشتۀ محمد اسلامی ندوشن را بارها و بارها خواند، چشم‌ها را بست و با این جمله‌ها، شوق زیستن در یک آرمان‌شهر تجسم‌یافته را تجربه کرد: «هنر اصفهان بیش از هر چیز بازگوکنندۀ حسرت جاودانی بودن است.

انسان فانی، در پی مأمن جاوید بوده و این بناها را آفریده: مسجد جامع، مسجد شاه، مسجد شیخ لطف‌الله و مدرسۀ چهارباغ.  این مأمن جاوید، می‌بایست خواه‌ناخواه یک سرای آرمانی باشد و همۀ آرزوهای برآورده نشده و برآورده نشدنی در آن انعکاس یابد؛ به‌صورت نشانه‌ای و رمزی و همۀ ناممکن‌ها جلوۀ وجود خود را در نقش و خط و رنگ به دست آورند.

سازندگان این بناها به نحو ضمنی و ناآگاه خواسته‌اند نشان دهند که گرچه زندگی کوتاه و همراه با نارسایی و تلخ‌کامی است، لااقل می‌توان همۀ آنچه را که دست‌نیافتنی است در اندیشه و خیال به دست آورد و از طریق هنر به آن جسمیت داد. بناهای اصفهان سلطنت ادراک است که در هنر، موجودیت می‌یابد و از بودن و ماندن برخوردار می‌شود.»

می‌شود هم کتاب‌ها را بست، پردۀ خیال را پس زد، در شهر چرخید و حال نادر ابراهیمی را درک کرد، وقتی بار دیگر، به شهری که دوستش داشت برمی‌گردد و می‌بیند آن باغ دیروزی، خیابان شده، خیابان، در تصرف پنجره‌های نو، از درختان فاصله گرفته و دیگر، دوست داشتن در آن کاری مشکل است. می‌شود مثل او تماشا کرد که شهرداران پیر، چطور غروب‌ها را پشت ساختمان‌های بلندِ بدقواره می‌کُشند، تیمارستان‌ها را با محبت افتتاح می‌کنند و میدان‌های نو را، که جمعیتی تهی آرایشش خواهد کرد…می‌شود شنید، صدای آن‌ها را که دور از درک رنج نابودی حس تعلق، به شهروندان مژده می‌دهند: «این شهر، شهر ما، به‌زودی بزرگ‌تر خواهد شد.»

یکم آذرماه می‌شود داستان «زندگان اصفهانِ» محمد طلوعی را هم خواند، در کتابی به نام «اصفهان» که راوی امروزِ شهر است: «اصفهان شده اتوبان، آدم ازیک‌طرف اتوبان تو می‌رود و از طرف دیگر اتوبان درمی‌آید. از دروازه تهران تا خانۀ اصفهان و پنج طبقه فقط اتوبان. نه نقش‌جهان را می‌شود دید، نه از کنار چهل‌ستون می‌شود گذشت، نه دیگر از روی زاینده‌رود رد می‌شوی. کل اصفهان شده کمی تاریخ لای اتوبان. پز اصفهانی‌ها هم جای منارجنبون و صفای ناجنون و برنج لنجون شده اتوبان‌های دو طبقه و زیرگذر.»

در روز اصفهان، باید همۀ این روایت‌ها را به ترتیب و در امتداد هم خواند و در هر سطحی، از هر کار و کنشی که اصفهان را از نیمۀ جهان بودنش دور می‌کند، پرهیز کرد.

انتهای پیام

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.